حوادث
سرقت جهزیه عروس مشهدی توسط خانواده داماد!
، روزی که خانواده همسرم به خواستگاریام آمدند، خیلی از مسائل اساسی مانند ازدواج ناموفق خواستگارم را پنهان کردند و ما هم فقط با اعتماد به رابط این ازدواج، تحقیقی در این باره نکردیم اما …
زن ۲۷ساله در حالی که مدعی بود خانواده همسرم همه جهیزیه و طلاهایم را به سرقت بردهاند، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: پنج سال قبل زمانی که ترم آخر دانشگاه را می گذراندم، «حامد» به خواستگاریام آمد.
ما هیچ شناختی از او و خانوادهاش نداشتیم اما به دلیل اینکه یکی از آشنایان پدرم خانواده او را معرفی کرده بودند، در حالی به شیوه سنتی پای سفره عقد نشستم که پدرم فقط با اعتماد به رابط این آشنایی، هیچ تحقیقی درباره خواستگارم انجام نداد چرا که معتقد بود حامد اوضاع مالی خوبی دارد و خودش نیز پسر مظلومی به نظر می رسد.
این گونه بود که خیلی زود مراسم عقدکنان برگزار شد و من هم تحصیلات دانشگاهیام را به پایان رساندم.
خلاصه دوران نامزدی ما در حالی آغاز شد که تازه فهمیدم در انتخابم اشتباه کردهام. آرام آرام همه چیز فاش شد و من در میان بهت و ناباوری فقط حرفهایی را میشنیدم که هنگام خواستگاری هیچ کدام بیان نشده بود.
مادر حامد به خاطر اخلاق و رفتار تندی که داشت سه بار ازدواج کرده بود. از سوی دیگر متوجه شدم حامد نیز قبل از من با دختر دیگری ازدواج کرده اما به خاطر ارتباطش با زنان و دختران غریبه، آن دختر در همان دوران نامزدی طلاق گرفته بود.
من در حالی این ماجراها را میفهمیدم که دیگر برای حفظ آبروی خودم و خانوادهام مجبور به سکوت بودم. در این میان ماجرای دیگری توجهم را به خودش جلب کرد و این بود که حامد همه داراییاش را به نام مادر و خواهرش ثبت کرده بود تا اگر در ازدواج بعدیاش نیز با مشکل مواجه شد، اموالش را از دست ندهد.
ولی بدتر از همه اینها رفتارهای خشن و عصبانیتهای نامزدم بود. هر بار به خاطر موضوعی کم اهمیت با هم بحث میکردیم، او به شدت خشمگین میشد و تا چند ماه به خانه ما نمیآمد ولی بعد از آن چنان با گریه و زاری به پایم میافتاد و عذرخواهی میکرد که دلم به حالش می سوخت و فریب حرفهایش را میخوردم و همه چیز را فراموش میکردم.
بالاخره پنج سال با این وضعیت سپری شد تا اینکه حدود شش ماه قبل پدرم مرا با جهیزیهای آبرومندانه عروس کرد و به خانه بخت فرستاد. اما از همان روز اول هیچگاه رنگ خوشبختی را ندیدم.
همسرم در حالی از پرداخت نفقه و مخارج زندگی امتناع میکرد که رفتارهای بسیار مشکوکی داشت و همواره با تلفناش مشغول بود. وقتی به او اعتراض میکردم نه تنها با توهین و فحاشی پاسخم را میداد بلکه تهمتهای ناروایی به من میزد که سقف اتاق دور سرم میچرخید. بالاخره روزی تلفناش را برداشتم و متوجه ارتباطهای غیراخلاقی او با زنان و دختران غریبه شدم.
آن جا بود که فهمیدم در انتخاب همسر دچار اشتباه شدهام و باید این موضوعات را در همان دوران نامزدی جدی میگرفتم. خلاصه آن روز همه تصاویر و مطالب غیراخلاقی او با دیگران را به گوشی خودم منتقل کردم ولی همسرم متوجه ماجرا شد و از شدت خشم و عصبانیت گوشیام را شکست، لپتاپم را گرفت و مرا با همان پوشش منزل بیرون انداخت.
او حتی بلافاصله قفلها را تعویض کرد و کلید خانه را نیز از من گرفت. خانوادهاش به بهانه دلجویی از من خواستند چند روز در خانه پدرم بمانم تا بعد به دنبالم بیایند. اما مدتی گذشت و خبری از آنها نشد. وقتی شکایت کردم و برای استرداد جهیزیه به منزلم رفتم، دیدم که لوازم در خانه نیست. او حتی با کمک مادرش طلاها و لوازم آرایشم را سرقت کرده بود.
تازه فهمیدم آن دلجوییها و فرستادن من به منزل پدرم نقشهای برای سرقت جهیزیهام بوده اما ای کاش…
شایان ذکر است، بررسیهای کارشناسی و قضایی درباره پرونده این زوج جوان به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.